به نام خدا
می گویند یک جراح قلب مشهور ماشینش خراب شد . به ناچار به سراغ مکانیک رفت تا موتور
ماشین را تعمیر کند . مکانیک در حالی که مشغول تعمیر ماشین بود ، و نیاز استاد به کار خود می
دید ، در حین کار خطاب به استاد جراح گفت :(( استاد! من هم عینا" مانند شما کار می کنم مگر
موتور ماشین قلب ماشین نیست . من هم عین شما این قلب را باز می کنم و رگها و لوله هایش
را بیرون می آورم ، تعمیرشان می کنم و اگر لازم شد عوضشان می کنم و وقتی کار تمام شد
دوباره موتور را جمع می کنم و همه چیز مثل روز اول می شود . درست مثل همین کاری که شما
با قلب مردم می کنید. پس چرا مردم این قدر برای شما به عنوان استاد ارزش قائل اند !؟
استاد جراح لبخندی زد و به سمت مکانیک خم شد و در گوشش نجوا کرد:((بله حق با توست! کار
تو شبیه کار من است. اما اگر می توانی مثل من وقتی موتور ماشین روشن است این کار را
بکن!))
التماس دعا